نتایج جستجو برای عبارت :

یادگیری انگلیسی چقدر زمان می خواهد؟

زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زمان زم
چقدر چقدر به خودم سخت میگیرم سر موضوعات الکی
چقدر نظرات آدما و رفتارشون برام مهمه
چقدر از اونایی که دوستشون دارم توقع دارم
چقدر منتظر آدمام
چقدر به خودم سخت میگیرم
چقدر گریه میکنم
چقدر دل بابا و مامان مهربون و نگرانم رو خون میکنم الکی
چقدر تو این زندگی اذیتم
چقدر یادم رفته لذت بردن رو
 
چقدر خوب بلدم خودم رو ناراحت کنم،الکی،الکی!
مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .
برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .
ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسم
چقدر زود می گذرد! حالا دیگر من در جایی قدم می گذارم که ماه ها پیش در رویاهایم آن را تمنا می کردم و چه قدر این زندگی جذاب و زیباست...حقیقت هایی که به واقعیت های من تبدیل شده اند و این قانون دنیا مرا به وجد می آورد حالا یک سال پیرتر شده ام و تجربه های جدیدم نه تنها ذهنم را صیقل داده اند بلکه ردپای آنها را در چهره ام به وضوح می بینم. رویاهایم هنوز مرا برای موجود شدن می طلبند و من مشتاقانه در پی آنها خواهم رفت. چقدر زود میگذرد و من چقدر این گذر زمان را د
چقدر برای خود وقت میگذارید؟چقدر از حضور عزیزانت لذت میبرید؟چقدر در روز به آسمان نگاه می‌کنید و از حضور طبیعت مسرور می‌شویدچقدر نعمتهای تان را مرور میکنید؟چقدر اخلاق شکر گزارانه خود را تقویت میکنید؟چقدر  موسیقی و فیلم ها و کتابهای عالی گوش کرده اید و دیده اید و خوانده اید؟چقدر توکل کرده اید و رها بودید؟چقدر علایق و ایده هایتان را دنبال کرده اید؟در چه کاری مهارت داری و چه کاری را عالی انجام میدهی؟در لحظه همان را انجام بده که خوشحالت میکند
الان که وسط اتاق شیش نفره ی خوابگاه تنها زیر پنکه نشستم و دارم مقاله ای که استاد به من داده رو ترجمه میکنم ، یهو به این فکر میکنم که چقدر زمان داره زود میگذره ....چه وقتای زیادی بوده که بجای محبت کردن و عشق ورزیدن ، خشن بودم و بیخیال ! حتی که چقدر از ترم یکی که اومدم اینجا زود گذشته :) از مهر نود و شیش تا تیر نود و هشت ! چقدر زود ترم چهارمم هم تموم شد و زندگی خوابگاهی از من چه آدمی ساخت ... قوی تر ، محکم تر ولی متاسفانه گوشه گیر تر ... ولی یه مدت باز برم خو
چقدر خوبه که با تو رفیقم:) 
چقدر خوبه صاحب کللل دنیاااا عاشق منه :)
چقدر خوبه که همه چیز این دنیا برای رسیدن من به بهترین ها خلق شده:)
چقدر خوبه همه اتفاقات دنیا طوری رقم میخورند که قوی بشم برای اهداف و آرژوهام:))
چقدر  خوبه ادمای اطرافم مهربونن و دوستم دارن:)
چقدر خوبه که قدرت بخشیدن و گذشت کردن رو دارم:)
چقدر خوبه که تورو دارم ،تویی که همیشه بهترین ها رو برای من میخوای:) 
 
خدایا شکرت برای همههه چیززززاییییی که درکشون میکنم و درکشون نمیکنم:))
حکایت این روزامون خیلی جالبه...
یه ویروس کوچیک شد معلم مون، خیلی چیزا رو بهمون یادآوری کرد،یادمون اومد که ...نظافت چقدر مهمهتدبیر چقدر لازمهسلامتی چقدر با ارزشهاطرافیانمون چقدر برامون عزیزندر کنار عزیزانمون بودن، چقدر لذت بخشهتک تک ثانیه های عمرمون چقدر ارزش دارنانسان چقدر ناتوانهمرگ چقدر میتونه نزدیک باشهاین ویروس یادمون انداخت که سلامتی، امنیت و آرامش چه نعمت های بزرگی بودن و حواسمون بهشون نبودو مهمترین چیزی که یادمون انداخت، آره مهم
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
چرا چیزایی که نمیخوام ببینم و بشنوم دقیقا می‌بینم و می‌شنوم؟
چرا وقتی که نمیخوام جایی حضور داشته باشم دقیقا اونجام؟!
دیگه چیکار باید بکنم؟؟
چقدر دیگه باید فرار کنم تا دست از سرم بردارید؟!!
چقدر دیگه باید دور بشم..
چقدر دیگه باید خودمو به نشنیدن بزنم ، چقدر خفه بشم و به روی خودم نیارم.
 
می دونید که چقدر شیفته ی فلسفی کردن اتفاقات امداشتم یه تحلیل می خوندم از اوضاع بورس و عجیب منو یاد جایگاه آدم ها انداخت.خلاصشو بخوام بگم می گفت گاها اتفاقات کوتاه مدت ممکنه از روی احساسات کمی بهت سود برسونن ، اما گذر زمان همه چیز رو مشخص می کنهتحلیل طولانی و عمیقی بود.یاد تمام کسایی افتادم که تنها هنرشون ازدواج کردن بوده و به واسطه ی همون صدها هزار فالوور دارن (منظورم رو می دونید)تو دلم گفتم زمان همه چیز رو مشخص می کنهدیر یا زود آدم ها می فهم
+دیشب نتایج انتخاب رشته دانشگاه‌ها اومد و فقط میتونم بگم خدا بهم رحم کرده.
هرچند که نمیدونم این رحم مهربانانه، تا کجا ادامه خواهد داشت ولی به طرز عجیبی ترازهای اعلام شده از طرف دانشگاه‌ها سطح بالایی دارن و من جزو آخرین نفراتی‌ام که تو مصاحبه دانشگاهمون شرکت میکنه! :/
شانس قبولیم داره پایین و پایین‌تر میاد و خب از الآن باید تمرین کنم که برام مهم نباشه... :/
+مصممانه میخوام یک برنامه نظم در سال ۹۸ تنظیم کنم. مُ، صَم، مَ، ما، نههههه!
+ماجرای مدرس
هیچوقت به درستی نمی توانی بفهمی پشت خنده های کسی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیال گفتنش چقدر حرف نگفته،
و پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی...
تو هرگز متوجه نخواهی شد که پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، تنهایی و اشک خوابیده؛
پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور و ترس و بی کسی...!
این روزها حالی دارم که نمی دانم به مناسبت افزایش سن است و گذر عمر یا معلمی کردن و کسب تجربه.چقدر نیاموخته دارم و چقدر بیهوده و کم عمق است آنچه که خیال میکردم آموخته ام و در دست دارم.کاش آن زمان که خام بودم و بی تجربه و به دنبال بطالت و لذت، میفهمیدم و میدانستم آنچه امروز میدانم و میفهمم را.آن زمان دلسوز خودم نبودم و امروز هم.آن زمان سر به هوا بودم و امروز هم.درس زندگی باید آموخت. درسی برای تمام عمر و تمام ابعاد زندگی، که غیر ازین بی حاصلی و بی خبر
همه چیز دقیقا اونطوری شد که مامانم می‌گفت‌. می‌گفت فلان کارو نکنیا آخرش فلان طور میشه. می‌گفت اعتماد نکن. می‌گفت تو اصلا چقدر می‌شناسی. چقدر اعتماد داری. چقدر مطمینی که فلان طوره و فلان فکر رو داره. چقدر بهش دروغ گفتم. چقدر فهمید که دروغ میگم و چیزی نگفت. همیشه با اطمینان جلوش وایمیستادم. که من مطمینم. چه اطمینان بیهوده‌ای. زهی خیال باطل.
رابطه جنسی موفق چقدر باید طول بکشد؟
رابطه جنسی یکی از مهم ترین روابط بین زوجین است که از لحاظ سلامت جسم و روح می تواند نقش بسیار مهمی برای آنان داشته باشد. در ذهن بسیاری از ما این سوال به وجود می آید که رابطه جنسی ایده آل چقدر باید باشد و چند دقیقه به طول بیانجامد؟ با این بخش از سلامت جنسی نمناک همراه شوید تا بدانید مدت زمان ایده آل رابطه جنسی چقدر است.
مدت زمان یک رابطه جنسی ایده آل چقدر باید باشد؟
برقراری رابطه جنسی ایده آل در بین زوجین سب
قبل از نوشته ی قبلی اینجا را هشت ماه پیش به روز کرده بودم...
رفتم نوشته ها را خواندم.
هیچ هشت ماهی در زندگی ام این قدر تغییر نکرده ام، بزرگ نشده ام، چیزهای جدیدی که قبلا نمی فهمیده ام را نفهمیده ام.
چقدر چقدر چقدر شبیه آن روزها نیستم.
چقدر کلماتم نپخته و خام اند و مال کس دیگری.
خیلی حرفها هست که میخواهم بنویسم ولی توانش را در خودم نمی یابم.
شاید روزی دیگر.
ببنید امام معصوم درباره امام زمان عج چه میگوید :
امام صادق ع :  این گونه خطاب می کند:«ای آقای من، 
غیبت تو خواب از من ربوده، بسترم را برایم تنگ ساخته،روح و روانم را بی‌تاب کرده است.
منبع :کمال الدین / ج2 / باب 33
چند شب برا ظهورش نخوابیدیم؟!
چقدر گریه و ناله کردیم؟!
چقدر ندبه و عهد خوانده‌ایم؟!
چقدر انفاق و نذر کرده ایم؟!
⛔️در کل برا ظهورش چه کرده ایم
 
.#نشر_صدقه_جاریستhttp://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686•┈••✾✾••┈•
چقدر متمرکز شدن رو ضعف ها خاکستری‌ه. هر چقدر که خوش‌بین و مثبت و آخ‌جون قراره یه آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره، همون قدر هم زودتر زمان بگذره و آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره میشی. تاب گذر زمان رو نداری. تاب این وسط ها رو نداری. اول x رو برطرف می‌کنم بعد y. بعد z رو میخرم بعد فلان می‌کنم. و دوری از همه‌شون و خسته میشی. بدتر از این ها ضعف هاییه که نیاز به تلاش نداره. نیاز به گذر زمان داره. اونوقته که زمان نمیگذره.
 
 
+چقدر آروم شدم ناگهان.
++د کتره مسی
گاهی شبیه مستند ها خودم رو تصور میکنم. از جایی که هستم هی میرم بالاتر و بالاتر. زمین چقدر کوچیکه شبیه توپ شیطونک های رنگی و ما چقدر کوچیک تر. چقدر کوچیک بدون ریزترین تاثیری توی این دنیا. اما زندگیمون و کارامون چقدر برامون بزرگن. چقدر خودمونو جدی میگیریم. چقدر زندگیمون رو محکم میچسبیم. چقدر تنها داراییمون( زندگی منظورمه) توی این دنیا کوچیکه. 
چقد دوست داریم تنها داراییمون رو خوب و مهم نشون بدیم. همه مون همینیم همگی ...
 
پ.ن: باز عنوان برگرفته ا
بیش از یک سال از آخرین مطلبی ک در این وبلاگ گذاشتم میگذره. چقدر زود زمان میره و چقدر زیاد فکرام در طول این  یک سال تغیر کرد. نوشته های قبلی شبیه لباسای نو و دست نخورده ای هستند ک از پوشیدنشون بعد مدت ها ترس داری چون میدونی برات تنگ شدن و دیگه تو همون آدم قبلی نیستی.
بگذریم. عمر وبلاگم نزدیک هزارو سیصد روزه... در مخیلم نمیگنجه چقدر زمان یا واحد روز از اولین روزی ک ساختمش گذشته. اما حالا من تبدیل ب مادر بدخلاقی شدم ک سالیان ساله برای تولد بچه اش کاد
باورم نمیشه هنوز بیدارم با این که از خستگی دارم میمیرم و رو به بیهوشیم خواب قصد نداره سراغم بیادو دچار بی خوابی شدم. 
تصمیم گرفتم تو امروز زندگی کنم. همون حرف که فکر کنی امروز اخرین روزه زندگیت اگه باشه چیکار میکنی. یه خورده شبیه شعاره این جمله. اما امروز هوس کردم بشینم روزای اول وبمو که ساخته بودمو بخونم. جدا از این که چقدر عوض شدم و چقدر اون موقع دلم میخواست تو همچین وضعیتی باشم دیدم چقدر تو زمان روزا مهمه. این که تو هر روزتو بهترین خودت باش
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
این پسره کاوه مدنی چزو آدمهایی هست،
که تو وقتی نگاش میکنی
و حرفاشو گوش میکنی
باور میکنی که کچلی، قیافه، نژاد، ابروهای به هم چسبیده، نمیدونم هرچی هرچی، این ها نمایان گر شخصیت نیست.
چقدر این بچه دوست داشتنیه. چقدر خاکیه. چقدر باسواده. چقدر من راه دارم تا به این پسر برسم!!! خدایا! من اندازه نوک انگشتشم نیستم.
مشاوره رفتیم بعد از این طلاق چقدر زمان میبره وهزینه ش چقدره ؟

با سلام تقریبا یک هفته زمان می بره. دعوای طلاق غیر مالی و خیلی هزینه زیادی نداره
هزینه دادرسی تقریبا دویست هزار تومن وهزینه دفترخانه پانصد هزار تومان 

منبع: سایت وکالت دادراه
چقدر منتظر بودم تا چهارراه استانبول بیاد کلوپ تا ببینمش. با چه هیجانی رفتم و نسخه اصل رو خریدم چون فکر می کردم فیلم خوبی باشه اما مزخرف در مزخرف بود! آقای کیایی داری چیکار می کنی داداش؟ چقدر این بازیگرها رو تو نقش تکراری خودشون تکرار می کنی چقدر؟ آخه چقدر؟! وا بده بابا!!! 
بسم الله الرحمن الرحیمبه عنوان اولین پست بعد از مدتها دور شدن از این فضا...امیدوارم باز مجبور نشم برم ...و امیدوار ترم اگر باز نیاز بود بدون تردید برم...نکته ای که امشب به ذهنم میرسه :مهم نیست چقدر زمین بخورم...مهم اینه که از بچگی هر وقت زمین خوردم مامانم بهم گفتن بگو یا علی (ع)...یا علی ...من ایستادم... مهم نیست چقدر سخت باشه...یا چقدر زمان ببره....مهم اینه که...من دوباره شروع کردم...یا علی...
صبح بعد بحث کوتاهم با بابا با توپ پر رفتم پیش مشاورم و داستان رو تعریف کردم و هر آن منتظر بودم حق رو بهم بده و بگه: "آخی...چقدر تو طفلکی هستی. چقدر مورد ظلم واقع می‌شی". ولی زهی خیال باطل! بعد از یک کم صحبت آخرش حرفای منو با لحن من تکرار کرد و چقدر خجالت کشیدم.مثل یه بچه 5 ساله که عروسکشو ازش گرفتن و داره گریه می‌کنه.
بارها اینو شنیدیم و یا گفتیم که : خدا بزرگه
خب خدا چقدر بزرگه؟؟؟
حتما میخای بگی بزرگتر از هر چیزی
چرا؟؟؟  چون میگیم " الله اکبر"
خب خدا خیلی مهربونه
اون خیلی یعنی چقدر؟؟؟
به همین دلیل که ما عقل محدودی داریم و درک نمیکنیم
اون خیلی بزرگ یعنی چقدر
اون خیلی مهربون یعنی چقدر
اینکه خدا فرمود قسم به عزت و جلالم
اون جلال و عظمت یعنی چقدر....
برای همینه که تو نماز و اذکار میگیم :  " سبحان الله"
یعنی خداوند چیزی فارغ و به دور از تصورات ما است
چقدر دلم می‌خواد یکی بود می‌تونستم باهاش درد و دل می‌کردم
چقدر دلم می‌خواد میشد برم بغل مامانم و چند دقیقه‌ای آروم میشدم
چقدر دلم می‌خواد راحت تصمیم‌م رو بگیرم بدون عذاب وجدان بدون حس تنها گذاشتن تو اوضاع نسبتا نامناسب
چقدر دلم می‌خواد می‌تونستم واسه چند ماه هم که شده واسه خودم زندگی کنم بدون دغدغه‌ی بقیه رو داشتن...
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
جانم!والا از شما چه پنهان! دلمان تنگ است. تنگ آن روزهای رنگی‌ای که هنوز به دوست داشتن همدیگر اعتراف نکرده بودیم. تو علاقه‌ی زیر پوستی‌ات را لابلای کلماتت می‌گنجاندی و من با ذوق آنها را پیدا می‌کردم و دنبال نشانه‌ای دیگر برای اثبات یک‌طرفه نبودن حسم می‌گشتم.گاهی فکر می‌کنم که ما شیرین‌ترین احساساتمان را با هم تجربه کردیم. بودنت انگار یک حسی مثل ایستادن زمان در بهترین سکانس زندگی‌ام بود. سکانسی که در آن خنده‌ها از ته دل بود و بوی وانیل
سلام
تا حالا چقدر این کلمه رو شنیدین؟
معتاد اینترنتی کسی که ساعت های طلایی عمرش رو به صورت وسواس گونه پشت این صفحه چند رنگ سپری میکنه و نه گذر زمان باعث نگرانیش میشه و نه پوچ انگاری و بی هدفی میترسوندش !
دقایق پیش به این فکر میکردم که چقدر من به این وسیله ارتباطی وابسته شدم ،
راستی چطور میشه این بیماری رو درمان کرد یا حتی کمترش کرد ؟
امروز چقدر هوا خوبه امروز چقدر من خوش حالم امروز چقدر زیبا میبینم و چقدر خوشتیپم توی این پیرهن آبی
امروز چقدر راحت از چشمای دخترا به دلشون مهمون میشم
امروز چقدر حال دلم سنگی و آبشاریه و چقدر جادوی عجیبی اطرافم داره
امروز چقدر عاشق هست و چقدر بعد از ظهر مثل بهشت آبیه
امروز همه میخندن و همه میمیرن واسه دیدن هم
امروز کارمو میکنم و چقدر باهاش حال میکنم 
امروز پاهامو میذارم توی آب و چقدر غزل توی سرمه
امروز چقدر خوبه ولی باید گذاشتشو رفت چون اومد
به نام خدا
تازه وقتی به دو قدمی مرگ میرسی
‌می‌فهمی حیات چه نعمت بزرگی بود
نفس کشیدن
دیدن
رنگ‌ها
همه موجودات
حتی مورچه‌های دانه کش
چه جلوه‌ای بودند از آن عظیم عزیر
وقتی به مرگ نزدیک می‌شوی
تازه می‌فهمی چقدر زمان داشتی
چقدر فرصت بود
برای خوب بودن با دیگران
برای خوب خواستن برای همه
حتی برای خودت
و تو همه اینها را از دست داده‌ای
زمزمه می‌کنی
دمی
فرصتی
زمان کوتاهی برای
خوب بودن به من بدهید
اما این درخواست هرگز پاسخ داده نمی‌شود
تو مانده
چقدر کتاب قشنگی بود. چقدر آرامش داشت. چقدر مرتب بود همه چی. و چه پایان خیره کننده‌ای! چقدر رئال! آرامش کتاب منو یاد کتابای هسه مینداخت. حتماً دلم میخواد بازم از فرد اولمن کتاب بخونم. ترجمه هم عالی بود.
داستان در مورد پسر نوجوان آلمانی ایه که زندگی ساده‌ی خودش رو در مواجهه با جنگ بیان میکنه. بر خلاف کتابها و فیلمهای جنگ جهانی دوم که به اردوگاه های نازی تکیه دارند، و در آخر هم به سرزمین موعود اسراییل میرسن، در این کتاب با یهودی‌ای مواجهیم که فقط
چقدر سخته زندگی با کسی که یه زمانی عاشقش بودی و حالا از چشمت افتاده
چقدر سخته نتونی ببخشیش
چقدر سخته دیگه نتونی بهش اعتماد کنی...
چقدر سخته دیگه دروغاش و باور نکنی
وقتی بهت میگه دوست دارم دیگه دلت نلرزه....
چقدر سخته زندگی کردن با تمام این سختی ها...
تمام والدین دوست دارند فرزند آن‌ها به عنوان یک کودک باهوش و موفق شناخته شود. یک کودک باهوش در مدرسه دانش‌آموزی موفق و در جامعه فردی بدون مشکل خواهد بود. تربیت یک کودک باهوش و موفق، دوران بزرگ‌سالی او را هم به عنوان فردی پیشرو تضمین خواهد کرد. اما چگونه کودک باهوش داشته باشیم؟ تربیت یک کودک باهوش چقدر ساده است؟ پدر و مادر در مسیر تربیت فرزند خود چه موانعی را پیش رو دارند و با چه مشکلاتی مواجه خواهند بود؟ یکی از بزرگ‌ترین سوالات والدین میزا
در واقع رابطه دو نفر ربطی نداره که چقدر اون دو نفر شاخ باشن.
به این ربط داره که چقدر برای همدیگه مناسبن و با این حسی که از هم میگیرن هر کدوم چقدر میتونن پیشرفت شخصی داشته باشن.
مثلا دوستم مسگفت فلان خواننده رو دوست دخترش ول کرده رفته. مگه کسی فلانی رو هم میتونه ول کن کنه؟
گفتم اره :/ خیلی هم راحت
 
 
همونطور که اکس من دکتر بود و پولدار و جنتلمن فکر میکردم هست و همه براش سر و دست میشکستن. ولی دید بدردم نمیخوره.
 
میگه 
شاید بعد ها همدیگرو ملاقات کرد
تو برام بهترین رفیق بودی و هستی 
ازت خیلی چیزا یاد گرفتم
دلم میخواد بدونی که چقدر بدهکارتم 
که چقدر حتی وقتایی که هستی دلم برات تنگ میشه!
چقدر ...
مرسی رفیق! از اینکه هستی ممنون! هرچند ی روز ترکت میکنم! ببخش که با ترک کردنم تو خاک میشی...
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش…امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خرده نمی‌گیره پس شادی بخش باش…امروز هر چقدر نفس بکشی، جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه.پس از اعماق وجودت نفس بکش…امروز هر چقدر آرزو کنی، چشمه‌ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن…امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشهپس صدایش کن…او منتظر توستمنتظر آرزوهایت،خنده‌هایت،گریه‌هایتستاره شمردن‌هایت…و…عاشق بودن
سیارک جنجالی از کنار زمین بی‌خطر گذشت/ سال ۲۰۷۹ با فاصله‌ای نزدیک‌تر بازمی‌گردد
به گزارش ایسنا و به نقل از ناسا، سیارک ۵۲۷۶۸ (۱۹۹۸ OR۲) که در سال ۱۹۹۸ توسط اخترشناسان رصد شد روز گذشته ۲۸ آوریل از کنار زمین عبور کرد.
بنا بر گفته دانشمندان این سیارک تقریبا دو کیلومتر قطر دارد و هر ۴.۱ ساعت یک بار می‌چرخد. نکته جالب درباره این سیارک این است که در تصویری که اخیرا از این سیارک منتشر شده به نظر می‌رسد این سیارک همانند انسان‌ها در این زمان(شیوع وی
خدای من... 
امروز آسمانت عجیب دلبری میکرد، وقتی که دستانم را به سوی مهر و محبتت دراز کردم و تو با آغوش باز نوازشم کردی، چقدر زیبا میشوی وقتی که اینگونه عاشقانه هوایم را داری، چقدر من دوستت دارم و چقدر این روزها، حالِ من خوب است و چقدر عجیب در لحظه هایم حضور داری!
به راستی که تو زیبایی :)
دوستت دارم خدای آسمان پشت نرده های سبز رنگ، خدای من. 
چقدر خوبه که خوشحالم و حالم خوبه :)
چقدر خوبه که کنارت فوق العاده میگذره :)
چقدر خوبه که اینقدر دوستم داری :)
چقدر خوبه که مواظبمی :)
خدا، خدا، خدا، دلم میخواد با تموم کلمه های دنیا صدات بزنم، من با تو زندگی میکنم، تو جز جز وجودم نقش بستی،من احساست میکنم، من میبینمت، خدای مهربونم، ممنونم، ممنونم، ممنونم بخاطر همه چیز :) مرسی که هر دقیقه نبات رو امتحان میکنی، مرسی که به نبات یاد دادی برای همه آدما آرزوی سلامتی و خوشبختی کنه، مرسی که قلبمو بزرگ و م
دل نوشته سید شهیدان اهل قلم خطاب به امام خامنه ای(مدظله):
"عزیز ما! ای وصی امام عشق! آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه ی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست.
 خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.
 ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم
لبخند شما شفقتِ صبح را داشت و شبِ انزوای ما را شکست.
سر
تولد ماه مانمون خوب بود !دایره بود مهمون همیشگـی خونه ما ! من فک میکنم کم کم داره میشه پاره ای از تنَ م ! دلم میخواد هر لحظه کنارش باشم و شاهد تمام خنده هاش باشَ م برای همیشه...
چقدر غریبَ م !چقدر شرمندم از خودم ! چقدر شرمنده ماه مانَ م ...
اینکه میبینم چقدر چقدر چقدر زیاد دنیاهامون ازهم دوره
چقدر زیاد متفاوته
چقدر زیاد دورم
چقدر زیاد جلوعه..
اعصابم رو بهم میریزه
انگار همش دارم سرجام میدوعم، انگار دارم از یه صخره خودمو پرت میکنم پایین ولی به زمین نمیرسم
نمیمیرم
نمیمیرم
نمیمیرم
این زندگیِ نصفه نیمه ی احمقانه ی به درد نخورِ حال بهم زن دیگه داره پدرمو درمیاره
از آدما متنفرم
از هرکی که داره ایده آل منو زندگی میکنه متنفرم
از کوه متنفرم 
از دریا متنفرم
از کتاب متنفرم
از پیشرفت متنف
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش از جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر کند و تنبل است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، این بار به میر داماد گفت: 
این شیخ بهائی چقدر بی ملاحظه است، دائم جلو می زند!
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد!
چند وقتیه به آسمون بالاسرم نگاه میکنم
به اینکه ین دنیا چقدر بزرگه و بهاینکه من چقدر کوچیک
به این فکر میکنم که بزرگترین کاری که یه انسان میتونه بکنه چقدر در برابر عظمت این دنیا کوچیکه
واقعا آخرش به کجا میخوایم برسیم
اگه برای این دنیا وقت بزاریم فقط وقتمونو هدر میدیم
نمیدونم نمیدونم نمیدونم !
+ کاش یکی باهام حرف بزنه و براش درد دل کنم و بهم راهی نشون بده و تهش نگه چقدر عوض شدی ! حالم از این جمله بهم میخوره !
چرا چپ و راست به ادم میگید چقدر عوض شدی !؟ خب ادم عوض میشه بدیهیه ! عوض نشه و تو همون حالت بمونه جای تعجب داره ! پ انقدر با یه لبخند احمقانه خشک شده رو لبتون نیاید به ادم بگید چقدر عوض شدی ! باشه ؟
+ من عصبانی نیستم :)
من می‌ترسم، خیلی خیلی می‌ترسم
من از دنیای آدم بزرگ‌ها می‌ترسم
دنیایی خاکستری، بی‌رحم، خطرناک و پر از دروغ
دلم نمی‌خواهد جزئی از این‌جا باشم، دلم می‌خواهد فرار کنم به سرزمینی دور و رنگی
من دلم نمی‌خواهد بزرگ شوم و جزئی از آن‌ها باشم
کاش می‌دانستند چقدر وحشتناک ‌‌‌‌اند
نمک نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!مهم نیست تو چقدر خودت را خرجِ حالِ خوبشان کردی!حالِشان که با تو خوب شد،دلیلِ حالِ بدت می شوند!مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی!می روند و شیفته ی آدم های جدیدِ زندگیِ شان می شوند.مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی!درد می زنند به جانَت.مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را به دوش کشیدی!در نهایت تنهایَت می گذراند.لطفاً به فرزندانتان،قدر شناس بودن را یاد دهید؛اینجا زخمِ خیلی ها تازه ی
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
دلت ویلا می خواهد کنار دریا می خواهد، دلت ماشین شاسی بلند می خواهد، سفر خارج، انگشتری با جواهر چند قیراطی می خواهد، دلت دانشگاه فلان، کار آن چنان، خانه بهمان می خواهد، دلت می خواهد وقتی از مدرسه به خانه رسیده ای مامان خانمت غذای مورد علاقه ات را پخته باشد، دلت کوله گلگلی می خواهد، یا بند کفشی می خواهد که بتوانی با رنگ روسری یا دکمه لباست ست کنی، دلت خوابی شیرین می خواهد، دلت کمی آرامش، یا تا همیشه سلامتی می خواهد، اصلا دلت چیزهای خیلی خیل
حالا که بعد از سه ساعت بین رگ و پی و دل و روده ی مرغ ها، دست چرخاندم، و در این بین با پسرم حرف زدم و صدبار رفتم و آمدم پیشش و به همسر غر زدم که هنوز بلد نیست به اندازه ی دونفر و نصفی خرید کند، و بچه را خواباندم و ظرف ها را شستم و زمین را تی کشیدم، دوش گرفتم و برق ها را خاموش کردم و بالاخره بعد از یک صبح تا ظهرِ کاری شلوغ و یک ظهر تا شب، خانه داری شلوغ تر، دراز کشیدم به این فکر میکنم چقدر آن دختر تی تیش مامانی که تا لنگ ظهر خواب بود و بعد وبلاگ و یاهو م
امشب نیمه شعبان ...جایی که من قدم میزدم اسمش: خیابان حضرت ولی عصر بود..همه جا شلوغ بود و پر از دود اسپند و آبمیوه و شیرینی و...ترانه و مداحی مخلوط
چادری و مانتویی در هم
بی حجاب و با حجاب
اما بزرگترین سانسور امشب کسی نبود جز امام زمان عج
چقدر فاااااصله داریم
چققققدر دوریم 
ما مانده ایم و
 جامعه ای که به سمت بازتعریفِ هنجارها 
افسارگسیخته میجهد!
اللهم عجل لولیک الفرج...امام زمانم کجایی؟؟؟
این روزا انگار محبت جرمه 
یجا میگفت دو دسته تنهان مهربونا با گرگا خخخ
دیگه چقدر بذل و بخشش هه هه خخ
چقدر لطف و مهربانی
چقدر دیگه باید به طرف حال بدم تا باهام اوکی بشه
اونجا فهمیدم
باید خودم نباشم خخخ
ولی بیخی خودم میباشم هه ها هی هی هو هو
یروز دلتنگت میشن الان داغه دوروییه دوستاشونن
چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل های الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه ای 
فایل های روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهایی شده
که تنها آرزویش کربلای شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برایم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان...
من می‌ترسم، خیلی خیلی می‌ترسم
من از دنیای آدم بزرگ‌ها می‌ترسم
دنیایی خاکستری، بی‌رحم، خطرناک و پر از دروغ
دلم نمی‌خواهد جزئی از این‌جا باشم، دلم می‌خواهد فرار کنم به سرزمینی دور و رنگی
من دلم نمی‌خواهد بزرگ شوم و جزئی از آن‌ها باشم
دوست دارم با کسی از این ترس و نگرانی صحبت کنم 
اما
همه شما آدم بزرگ‌ها احمقانه می‌پندارید و زاییده خیالات
بی‌خبر از این که این آدم‌ها چقدر موجودات وحشت‌ناکی شده‌اند
معصومه رو که وسط راه دیدم و گل از گلم شکفت و از ته دلم خوشحال شدم، تازه فهمیدم که بعد از بچه دارشدنم چقدر تنها شدم!چقدر دوستای خوبمو یکی یکی به بهانه ی وقت نداشتن و شلوغی سر کنار گذاشتم!چقدر گوشه گیر و منزوی شدم... و به تبعش افسرده...ارتباط با صمیمی ترین رفقام شده در حد ماهی یه پیام یا کمترو این یعنی حلقه ی محاصره ی دنیا روز بروز داره تنگ تر میشه و من وسط این دایره دارم له میشم...
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
میدونی چیه؟ ارزش آدم ها به شغل و لقب و پولی که درمیارن! دیگه مهم نیست طرف چقدر بدذاته چقدر دورو و خودخواهه مهم اینه با پول شما رو ببره زیر منتش بعدش میبینید چقدر آدم هارو راحت مطیع و طرفدار خودش میکنه. این روزا هرکی که فکر میکردم منو به خاطر خودم دوست داره نشون داد که اشتباه میکردم و من با حجم عظیمی از دورویی روبرو شدم.
از مزایای خوب یا بد قرنطینه این است که دفتر خاطرات سال آخر دانشگاهم را از انباری بیرون کشیدم و دو سه شب درگیر خواندنش شدم. دقیقا همان لحظات نفس گیر پاییزانی. چقدر با جزئیات نوشته بودم و چقدر با خواندنش در گذشته رها شدم. الان که فکر میکنم اگر پاییزان را دوباره بنویسم اتفاقات، خنده ها و شادیهای بسیاری به آن افزوده خواهد شد. 
یکی از آنها را در پست بعدی منتشر میکنم. دوستان عزیزی که همچنان ماهور را میخوانند خصوصی زیر همین پست کامنت بگذارند که من رم
چیزی که آدم رو پیر می‌کنه، گذر زمان نیست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر می‌تونه حرف رو حرف بذاره و بریزه توی خودش؟ کلمه روی کلمه بچینه و شهر و کوچه‌هاش رو بالا پایین کنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر چقدر توو دار، یه جایی بالاخره کم میاره. یه جایی می‌بینی خسته‌ای از این خودت و خودت بودن، از این بی‌شنونده بودن. مثل آدم در حال سقوط، دست می‌ندازی که فقط پیداش کنی. در حد دو کلمه. در حد یه سلام و خداحافظی ساده، در حد اینکه فقط به خودت قوت قلب بدی که آروم باش، یک
عرضم به حضورت که میدونی چقدر دنبالت بودم که پیدات کنم؟ چقدر بهت پیام دادم چقدر تو بیان دنبالت گشتم امروز بی حوصله و پکر تو مترو بودم یهو دیدم یه پیام از شماره تو اومده خیلی خوشحال شدم خیلی. چقدر خوابتو دیدم میدونستم داری روزای سختی رو میگذرونی چقدر به یادت بودم از ته دل و چقدر گشتم تا پیدات کنم. 
چی شد اصلا دعوامون شد؟ چی شد واقعا؟ هنوز خاطرات خوشمون زنده ست و خاطرات بدمون رو هرکاری میکنم یادم نمیاد.
گفتی دیشب اومدی وبلاگمو پیدا کردی و خوندی
این حجم از بی حوصلگی و غمگین بودن فقط بخاطر اینه که امروز نه صداش رو شنیدم، نه تماس تصویری، نه عکس و نه حتا چت....
وقتی زیادی دلتنگ میشم معمولا اینجوری میشم که کلا به اون فرد فکر نمیکنم دیگه
الان ک تو همه ی افکارم پس زمینه هستی چطور میتونم؟
چقدر احساساتم عمیق شده...
+ ۹۵ تا از اون سوالایی ک ازش پرسیده بودم از دفترچه پاکنویس کردم برای استفاده عمومی اطرافیان.... تازه کلی چیزا یادم میومد ک پرسیدم و تو دفترچه نبوده!
چقدر حرف زدیم....چقدر کنار هم بودیم....
سلام
چه تاریخ خاص و تلخی شد....شب و روز شهادت سردار ؛ شب و روز وداع
اما 
سردار
یه نفر چقدر میتونه توی دل میلیون ها آدم نفوذ کنه... جبهه و اون حال و هوای شهدا چقدر عجیب و غریب بوده که مثل سردار همه عشق و همه ی آرزوش رسیدن به اوناست..
چه بوی خدا رو استشمام کردیم از اربا اربا شدنت...
رهبر برای نداشتنت بغض کرد و اشک ریخت...
چقدر رویایی هستی تو سردار...چقدر همه کارهایت را بیست و کامل انجام داده ای...چقدر رنگ و لعاب حضرت عباس داری و چقدر نبودنت سخت است..
حتی الا
+ خوابتو دیدم ..یک روز قبل از تولدت ، دو شب قبل از مردنت .
+ پردیس عزیزم هیچکس نمیدونه من و تو چقدر با هم بودیم .. چقدر بودنمون کنار هم زیبا بود توی اون مدرسه لعنتی . امروز .. حالا که مردی خاطراتت یادم میاد غمگین تر از هر وقتی هستم .. نوشته هات رو که میخونم میفهمم چقدر دورم از اون زمان از اون خلوص و دیوانگی و پاکی. کاش بیشتر کنارت بودم ..کاش رهات نکرده بودم که برم یه جای دیگه برای پیشرفت یا هر چی..
+ فکر میکنم تو نزدیک ترین کسی هستی که تا الان مرگ اونو ازم
 عبارتها و جمله ها در انگلیسی پرکاربرد \
11 dollarsیازده دلار52 centsپنجاه و دو سنتA fewیک کمی(قابل شمارش)A littleیک کمی (غیر قابل شمارش)Call the policeپلیس خبر کنید/ زنگ بزنید به پلیسDid your wife like California?آیا همسر شما کالیفرنیا را دوست دارد؟Do you have any coffee?آیا (هیچ) قهوه(ایی) دارید؟Do you have anything cheaper?آیا چیزی ارزان تر دارید؟Do you take credit cards?آیا شما کارت های اعتباری می پذیرید؟How are you paying?شما چگونه پرداخت می کنید؟How many people are there in New York?چقدر مردم در نیویورک هستند/ جمعیتش چقدر است
مدت زمان درمان چقدر خواهد بود؟
انجام میکرودرم ابریژن معمولا بین ۳۰ و ۶۰ دقیقه طول می کشد. بیماران معمولا پس از یک انجام یک جلسه درمانی شاهد نتایج آن خواهند بود ، اما نتایج نهایی پس از سپری شدن چندین جلسه قابل مشاهد می باشد .
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
 
وقتی یه کاسه پر از الوک :') میخوری و بعدش دلت میخواد بخوابی:')
فردا امتحان دارم !!ساعت آخر !!
میخوام بخوابم و صبح زود بیدار بشم مثلا 4 صبح !! واقعا چقدر ای روزا کار هس چقدر بدو بدو و چقدر نرسیدن و در انتها با تلاش بسیار رسیدن :دی
استرس ندارم میخوام بیخیال باشم بابا بقول خانم انصاری دنیا همش یه نیمچه اس با استرس و ترس و ای چیزا بزنیم خرابش کنیم که چه بشه مثلا :')
برم استراحت ...
امروز عجب حالی داشت بارون زد و ما ناگهانی با برو بچ مدرسه فلنگو بستیم و بجای س
این‌روزها بیشتر از همیشه به مردم فکر می‌کنم؛ به اینکه چقدر شرایط دشوار شده و زندگی دست گذاشته بیخ گلوی همه، اینکه چقدر دردمندیم، دردمند زندگی، عشق، تنهایی و... . حالا این وسط اگر به هر دلیلی مجبور به سکوت باشیم، همه‌چیز سخت‌تر می‌شود. پست امشب برای شماست، برای توست، برای تویی که دلت گوش می‌خواهد برای حرف‌زدن اما نداری. اینجا من هستم، ما هستیم. بگو، بنویس، دلت را سبک کن. اگر نمی‌خواهی اسمت باشد، کامنت ناشناس فعال است؛ نه اسمت می‌ماند، نه
در حیرتم از آدمی؛ از این که چقدر می‌تواند در یک هم‌کلامی نیم‌ساعته، بِگَزَد و تلخ کند و برنجاند! چقدر می‌تواند از خودش پُر باشد، که این همه دهان به تمجید از خود باز کند و زبان به ستایش خود و تصمیمات همواره و هرکجا درستِ خود بچرخاند! چقدر می‌تواند بی توجه به زمان، و هوشمندی مخاطبش، حرف مفت بزند! چقدر می‌تواند در خواندن احساسات اطرافیان خطا کند و بزرگی دیگران را از معبر نگاه کوچک خود، تفسیر کند! همینقدر کوتوله! همینقدر ترحّم برانگیز! 

پ.ن.1.
چقدر به آدم حس خشکی دست میده 
اینکه با کسی که نمی دونی جنسش چطوریه صحبت کنی 
دقیقا عین اینه با کسی که حسی بهش نداری سکس انجام بدی.
فشار زیادی بهم وارد شده،  نتایج روانشناسی رو برای پدر نامزد فرستادم....
خیلی قلبم درد می کنه و اینکه هر روز به این نتیجه می رسم بنی برای بدست آوردن من چقدر سختی تحمل کرده و چقدر هوشمندانه همه چی رو کنترل کرده...
واقعا خودش می گفت ارتش یکنفره 
حالم بده
خدایا کمکم کن.
ژل تایم در رزین اپوکسی چه مقدار است؟
فرض کنید وزن مخلوط رزین اپوکسی و هاردنر شما ۸۰۰ گرم است مخلوط پس از ۴ تا ۵ دقیقه هم زدن آماده شده است ۵ دقیقه هم به مخلوط استراحت می دهیم اگر چند دقیقه دیگر صبر کنید و به ظرف دست بزنید متوجه گرم شدن آن خواهید شد گرم شدن ظرف رزین اپوکسی میکس شده با هاردنر بدان معناست که مرحله ژل تایم شروع شده است از مرحله ای که حس کردید رزین در حال گرم شدن هست و مرحله ژل تایم شروع شده است رزین در یک زمان مشخص کم‌کم شروع به گرم ش
از آن دست سریالهای شبکه ی نمایش خانگی که داستان جذابش نمیگذارد منتظر قسمت بعدی اش نباشی. قسمت اولش را همان اول دیدم و بعد متوقف شدم. دیشب پنج قسمت رو پشت سر هم دیدم. چقدر دوست داشتنی اند شخصیتهای داستان‌. چقدر کاظی رو دوست دارم با آن به قول خودش زر زر هایش. چقدر نوید برایم مبهم است. چقدر دانیال جنتلمن است و چقدر گیسو مهربان است با همه. خنده های رها هم دلبر است. چشمهایش مخصوصا. دیشب یاد سریال لاست افتادم. کرگدن هم مانند آن سریال در پی اتفاقی که در
(وقتی چترت خداست)بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد         (وقتی دلت با خداست)بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند         (وقتی توکلت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند        (وقتی امیدت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند       (وقتی یارت خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند       (همیشه با خدا بمان )چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاستچتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم
ممنون که مطالب رو دنبال میکنید و نظ
میخوام توافقی جدا بشم باید به کجا مراجعه کنم هزینش چقدر میشه ؟
 هزینه بقیه مراحل چقدر هست؟
همسرم هم باید از اولین مرحله همراهم باشه؟ 
در شهرستان این پروسه چقد زمان میبره؟


شما همراه همسرتون به دفتر خدمات قضایی مراجعه کنید.و اگر در شهرتون دفتر خدمات نیست دادخواست طلاق رو مستقیما به دادگستری بدید.معمولا زیاد زمان بر نیست.فقط پروسه معرفی به مشاور خانواده وقت میبره
منبع: سایت وکالت دادراه
چقدر از زمان روزانه خود را به درد دل کردن و نالیدن اختصاص می‌دهید؟ چقدر وقت صرف قضاوت کردن آدم‌ها می‌کنید؟ چقدر توی دلتان حرف نگفته و درد فروخورده دارید؟ چقدر وقت صرف سرک کشیدن در امورات دیگران می‌کنید؟ چندبار در روز به همراه کسی یا کسانی دیگر به غیب کردن از فردی یا افرادی دیگر می‌پردازید؟ چند بار در هر روز در پاسخ به یک جمله ساده، ژست تهاجمی می‌گیرد و با جملات خود روح دیگران را زخمی می‌کنید؟ چند درصد اظهار نظرهای روزانه شما حاوی عیب جو
چقدر غمگینم
چقدر دلم انسانى را مى خواهد که وجود ندارد
تمام آرزوهایم نابود شده اند
تا ساعتى پیش سرمست روى دریا میتازیدم و حال 
همچون کشتى تکه پاره شده اى به روى امواج شناورم
قلبم سینه ام را مى درد ، پرواز مى کند براى انسانى که وجود ندارد
چقدر تنهاییم
و چقدر حفره ى عمیق خالى ، درون قلبمان می سوزد
تمام چیزى که از جهان میخواستم را دیگر نتوانم داشت
من درد میکشم و تنهایم
تنها میتوانم نگاه کنم و درد بکشم و بیشتر دیوانه شوم و بگریم و از درون بسوزم 
ام
اولین باری که گفتم چقدر احمق بودم چقدر احمق هستن و چقدر احمق خواهم بود که دلم برای این بسوزد (ننه ام!) 
و دیروز و امروز بود که عذاب وجدان داشتم که با درد دل پیش خاله ننه ی سگمو پیش خواهرش خراب کرده باشم 
 
 
 
 
خدایا اون قدر عمر بده که نابودیشو با چشمام ببینم 
اون قدر عمر بده که بدون اون بدون صداش بدون اسمش و بدون سایه اش زندگی کنم 
اما خدا طولانیش نکن می دونی که اصلا علاقه ای به این نعمت گرانبهای عممممرت ندارم! 
1.هیچوقت فکرشو نمیکردم روحیم چقدر میتونه روی اعضای خانواده تاثیر بذاره:| همیشه فک میکردم آخرین نفری که تو این خانواده سهمی داره ،منم!تا این حد ناامید:/
2.چقدر پشیمونم که اینهمه سال لای باور های غلطم نفس کشیدم...چقدر پشیمونم که ی حرف باعث شد کور و کر بشم و اینهمه محبت مامان و بابا رو نبینم...چقدر پشیمونم که لذت شاد کردنشونو از خودم گرفتم...و چقدر خوبه که هنوزم نفس میکشم((:
3.تفاوت من و میم در حدیه که مثلا من چتر های شیشه ای رو میپسندم...اون این رنگی رن
سود سبدگردانی چقدر است؟
آیا اصلا ارزش دارد که سرمایه خودمان را به سبدگردان بسپاریم؟ بهتر نیست آنرا در بانک قرار دهیم و خیال خودمان را راحت کنیم؟شاید سبدگردانی برای شما مفهوم ناآشنایی به نظر برسد اما با خواندن این راهنما از سایت بورسینس و تماس با یک سبدگردان حرفه‌ای کاملا در مورد این موضوع اطلاعات کافی را کسب خواهید کرد.
اگر بخواهیم در یک کلام سود سبدگردانی را بگوییم، سود سبدگردانی متغیر است، چون بورس غیرقابل پیش‌بینی است و نمی‌توان سود
دارم کتاب جنس دوم رو میخونم و این فکر ولم نمیکنه که چقدر تحریف شده؟چقدر سانسور شده؟نمیتونم هم انگلیسیش رو بخونم،چون زبانم اونقدر خوب نیست.خود همین ترجمه ش هم اونقدر قلنبه سلنبه نوشته شده که روزی یکی دو صفحه بیشتر نمیتونستم بخونم.الان که جلوتر رفته ام و به قسمت های زیستی رسیدم فهمش راحتتره.کاش یکی بود که هم فرانسه ش رو و هم ترجمه ی فارسیش رو خونده بود و می گفت که چقدر فرق میکنند.
تو چقدر جذابی!شیوه ات کلن غافلگیری است؛کمترین چیزی هم از حافظه ی بی نهایتت پاک نمی شود،یکبار میگویم،گوشه ای یادداشت می کنی،زمان می گذرد،جوری کِ کمترین اثری از درخواستم در خاطر خودم نمی ماند،بعد یک هو،یک روزِ بی تفاوت کِ حواسم از همه جا پرت است،یکدفعه صدای دینگ دینگ از در بلند می شود،زمان گذشته است چنان کِ من دیگر واژه ی انتظار را هم فراموش کرده ام،اما پشتِ در،چیزی کِ از تو مدت ها پیش خواسته بودم را بِ زیبایی بسته بندی کرده ای،رویش هم برگه ا
به طرز عجیب غریبی عوض شدم
واقعا
همه میگن انقدر ساکت شدم که منو دیگه نمیشناسن
تلاش میکنید که به هدفتون برسید؟
تو کدوم مرحله هستید؟
......
استاد دوره کارشناسیم بهم پیام داده و میگه یادمه چقدر فعال و با انگیزه بودی چی میکنی؟ منم گفتم درس میخونم و اینا
همزمان چیپس میخوردم
یادم افتاد بیست ساله ک بودم چقدر جوون. با انگیزه و کم عقل بودم...
چجوریه ک زمان انقدر روی ذهن آدم تاثیر میزاره؟ غیر از اینکه هر ساعتش و هر لحظه اش داره بهمون درس و تجربه میده؟
یک موز متوسط حدود 100 تا 110 کالری دارد که 92 درصد آن از کربوهیدرات
ناشی می‌شود. اکثر کربوهیدرات‌ها در موزهای رسیده، قند هستند (ساکارز،
گلوکز و فروکتوز). از سویی دیگر، موزها پروتئین و چربی کمی دارند. موزها
همچنین حاوی تعدادی ترکیبات گیاهی مفید و آنتی اکسیدان هم هستند، از جمله
دوپامین و کاتچین.






یک دانه موز چقدر کالری دارد
کالری موز برای بسیاری از افراد تحت رژیم غذایی بسیار مهم است. یک موز
چقدر کالری دارد؟ این سوال
احمق منم !
اعتماد کردم  به تو اره به تو ، تویی که گفتی خواهرمی گفتی کنارمی
اما تنهام گذاشتی عابرومو بردی
قول دادی !
قول دادی که نگی ولی گفتی اونم به همه
من چقدر احمقم که باز به تو اعتماد کردم و سعی کردم یادم بره دوسال پیش با من چیکار کردی
من چقدر ساده ام
چقدر تنهام!
چقدر احساس ضعف میکنم
خدایا خسته شدم
خسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم یه دوست میخواد همجنس خودم !
از جنس سادگی
 
اگر تعجب می کنید که کاشی کف چقدر هزینه دارد ، این پست باید کمک کند! در اینجا می آموزید که چقدر انواع مختلف کفپوش کاشی هزینه نصب دارد.
متوسط ​​هزینه برای کاشی کف طبق گفته هوماوکلین حدود 1،761 دلار است . هزینه نصب کف کاشی از 863 - 2679 دلار است.
ادامه مطلب
شب عجیبی بود ...سرم داد نزد اما با ولومی بلندتر از حالت عادی حرف زد ...ترسیدم !توی خودم رفتم ...بعد ساعتی بغض کردم ...هر چه حرف می زد نمی توانستم راحت جوابش را بدهم‌...برای او همه چیز عادی بود و من تلنگر خورده ای گیج بودم که نمی دانستم چرا انقدر ترسیدم‌...ترسیدم....ترسیدم از این که روزی بخواهد محبتش را از من دریغ کند ...ترسیدم از وابستگی خودم ...ترسیدم از این حجم نیازی که به او دارم ...ترسیدم از زندگی ای که بی او ،به آنی فرو میپاشد ...مگر چقدر میتوان یک نفر
میخوام توافقی طلاق بگیریم اول باید به کجا مراجعه کنم هزینش چقدر میشه و هزینه بقیه مراحل چقدر هست؟
دوم اینکه همسرم هم باید از اولین مرحله همراهم باشه؟ سوم اینکه در شهرستان این پروسه چقد زمان میبره؟

شما همراه همسرتون به دفتر خدمات قضایی مراجعه کنید.و اگر در شهرتون دفتر خدمات نیست دادخواست طلاق رو مستقیما به دادگستری بدید.معمولا زیاد زمان بر نیست.فقط پروسه معرفی به مشاور خانواده وقت میبره

منبع: سایت وکالت دادراه
چه چیزی باعث خوشحالی کودک می شود؟
همه ما همین چیزها را برای بچه هایمان می خواهیم. ما می خواهیم آنها رشد کنند تا عشق ورزیدن و دوست داشتن، پیروی از رویاهای خود، پیدا کردن موفقیت ها. با این حال، به طور عمده، ما می خواهیم آنها خوشحال شوند. اما چقدر کنترل ما بر روی خوشبختی فرزندانمان چقدر است؟پسر من، جیک، در حال حاضر 7 ساله بوده است، از زمان تولد کودک کم و بیش است، در حالی که 5 ساله من، سوفی، سالم آفتابی است. جیک بیدار می شود همیشه دارد
ادامه مطلب
 
 
رهایم نکن خدا! بدون تو دنیا عجیب جای ترسناکی‌ست،چقدر می‌ترسم بدون تو از شب، از تاریکی، از سکوت...چقدر نگرانم، چقدر نفس کم می‌آورم...چقدر دلم برای لمس حضور تو تنگ شده این‌روزهاریشه‌هایم از دل خاک بیرون زده و معلق مانده‌ام میان زمین و هوای تو،منی که خودم را، منی که عزیزانم را، منی که همه چیز جهانم را؛ به تو سپرده‌بودم! حواست کجای جهان پرت شده این روزها؟!دارم می‌ترسم از دنیا، از زمین، از آدم‌هاریشه‌های بیرون زده‌ام درد می‌کند...حواست ک
زیباترین بهانه بخشش بنده استاین عفو شما چقدر زیبنده استتو خود کمال مهری ومهر از تو وام داراین نام چقدر بهر توبرازنده استکار خوب تو پاداش ها داردگرچه شیطان کمی فریبنده‌ استپس ببخش تا خدا شود راضیاز کسی که خودش پرستنده استتا نگویند آدمی زادگان باهمچه لجوج است وغد و یک دنده استدر آسمان فرشتگان خدا ذکر کننداو شریف ست چقدر بخشنده استلطفی که می کنی  کسر شأن تو نیستاین حس بخششت درخشنده استخیر خواهی تان اجر اخروی داردگرچه کوتاه ذهن بیننده استنز
قبل از ورود به اتاق به ساعت نگاهی انداختم
سه و بیست و پنج دقیقه را نشون می داد
وارد اتاق شدم
پرتوهای خوشرنگ و کم رمقِ مهتاب از لابلای چینِ پرده ها روی فرش وِلو شده بودن
نشستم کف اتاق و روی حریر لطیف مهتاب دست کشیدم
چقدر زیبا بود..
چقدر جادویی بود..
و چقدر دلم می خواست توی اون نور ظریف و مطبوع دراز بکشم
چقدر دلم می خواست توی اون نورِ دلربا خودم رو به خواب بزنم و تو از بالای سرم، سر برسی
چقدر دلم می خواست سر برسی و بی هیچ حرفی تا ساعتها به والسِ پرده
توی این مدت با چند پسر حرف زدم؟ با چندتاشون صمیمی شدم؟ با چندتاشون سک*س چت داشتم؟ چندبار پورن دیدم؟
خیلی...
برای چندتاشون افسوس خوردم؟
همه شون...
کامنش خیلی بام صمیمی شده، خیلی بهش وابسته شدم و خیلی خیلی بهش وابسته شدم متاسفانه.
بیشتر از دوماهه که باهم قرار گذاشتیم که بریم فلان شهر همدیگر رو ببینیم. چقدر ذوقش رو داشتم، چقدر توی ذهنم اتفاقات رو چیدم کنار هم. چقدر لذت بردم از این فکر ها.
میدانم اشتباه بود و اشتباه هست و خوب میدونم اگه تموم نکردم ب
فکر می کنید چقدر زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله داریم؟
فوق العاده کم، فقط ۱۰ درصد عمر، برابر با ۵/۵ سال!!!
 
حتما به فکر خواهید رفت و حتما افسوس خواهید خورد…توصیه می شود بخوانید و مجددا ساعت زندگی را تنظیم کنید…
    دکتر حبیب زاده تا حال محاسبه کرده اید چقدر زمان خالص در عمرتان دارید؟ برای شما حساب کرده ایم:
    در یک محاسبه بسیار ساده، اگر بنا باشد هر انسانی متوسط ۷۰ سال عمر کند (که ظاهرا در زمان ما این اندازه عمر، حداکثر مقدار است)، و روزانه:
 
شاخصه‌ی سبک‌مغزان سطحی‌نگر در طول تاریخ، انعطاف‌ناپذیری و بی‌استعدادی در تشخیص اهم  از مهم و برنتابیدن تغییر تکلیف است. در نگاه آنها ظاهر قرآن مطلقا محترم است، حتی اگر روزی به حکمیت صفین بیانجامد؛ خون مسلمان مطلقا حرام است، حتی اگر بر امیرالمؤمنین(ع) خروج کرده باشد؛ مناسک حج مطلقا خط قرمز است و باید به اتمام رساند، حتی اگر حسین بن علی(ع) قصد ترک مکه را کرده باشد؛ صلح با دشمن مطلقا گناهی نبخشودنی است، حتی اگر این صلح تصمیم حسن بن علی(ع) با
زندگی چقدر پوچ و بی هیجان میشه وقتی از چیزهایی که دوست داری محروم میشی یا نداریشون در اون لحظهکلا انگار زندگیم یک سری تلاشهای بی پایان برای رسیدن به موفقیت هاست به اضافه ی چاشنی هایی که اضافه میشن تا شیرینش کنن
مثلا اگه کسی رو نداشته باشی که موفقیت هات رو باهاش شریک شی ، یا کسی که وقتی موفق میشی بهت افتخار کنه ، یه روزی بالاخره دست از تلاش کردن میکشی
یا اگه توی پیله ی تنهایی خودت باشی و حال کسی رو خوب نکنی بالاخره یه روز حال خودت هم به حد نرمال
بسم رب الرفیقمضی الزمان و قلبی یقول انک آتی..{زمان گذشت ولی قلبم می‌گوید که تو می‌آیی}سعدیپ.ن شب دوم از حس رنجورِ «بی چارگی».کاش بودی تا کمی حرف می زدیم. خلاء نبودت هر روز بزرگ تر و بزرگتر میشه و نفس کشیدن رو برام سخت کرده. درد دل کردنم رو از عوارض "بی تو بودن" حساب کن. بنظرم "بی تو بودن" خیلی مسخره است. اما دستم از واژه ها خالیه، درست مثل امروز؛ امروز هم وقتی میخواستم تووی پیاده رو جلوی اشک هام رو بگیرم هم دستم خالی بود!دیشب داشتم به این فکر میکرد
بسم الله
امروز و دیروز و پریروز
فردا و پس فردا و احتمالا روزهای بعدش
اوضاع زندگی فعلا که یکسان است
کمی خنده و شادی
و بیشترش غم و خشم و ناسازگاری
نمیدانم این شرایط ریشه در کدام انتخاب من داشته..یعنی درست نمیدانم.
میسوزم و میسازم.
کاش بسوزم و بسازم..بسازم..بسازم..
و چقدر فاصله هست بین این ساختن و آن ساختن
و چقدر نیرو و امید و انگیزه میخواهد آن ساختن
و من چقدر فقیرم...
 
+یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله 
دیگه دارم کم کم به همه اطرافیانم شک میکنم! احساس میکنم همه برام غریبه شدن ! دیگه نه دوست واقعی دارم نه مجازی ! 
دنیا چقدر کثیف و حال به هم زن داره میشه برام !
چند روز پیش شخصی با اسم و هویت من به داداشم پیام داد و همه چیز بود و نبود زندگی مون گرفت رفت ! 
چند سال پیش از تشابه اسمی من و یکی دیگه  علیه  خانواده ام سو استفاده شد ! 
الان تو دنیای مجازی ...‌..... 
+ خسته ام خسته!!!! بسه دیگه چقدر خیانت، چقدر کلا برداری ، چقدر نارفیق ! خسته نشدید ! 
+ دیروز   آبجی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها